کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند. و جرموق معرب آن است. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : بشست روی و بیامد کشیده موزۀ حسن که میخ زر سزدش بر نعال سرموزه. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، نوعی از شراب که در ترکستان متعارف است از مقولۀ قمیز و بگنی. (رشیدی) (آنندراج)
کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند. و جرموق معرب آن است. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : بشست روی و بیامد کشیده موزۀ حسن که میخ زر سزدش بر نعال سرموزه. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، نوعی از شراب که در ترکستان متعارف است از مقولۀ قمیز و بگنی. (رشیدی) (آنندراج)
این کلمه را مؤلف در متنی معتبر دیده اند که معادل (شزر) به کار رفته است بمعنی باژگونه و چپار تافتن ریسمان در مقابل فرورویه تافتن آن که ترجمه یسر است. (یادداشت بخط مؤلف). صاحب منتهی الارب آرد: شزر الحبل، بازگونه تافت رسن را یا از چپ تاب داد. (منتهی الارب). مقابل یسر، فرو رویه تافتن به اینکه دست راست را به سوی خود درکشی. (منتهی الارب)
این کلمه را مؤلف در متنی معتبر دیده اند که معادل (شَزْر) به کار رفته است بمعنی باژگونه و چپار تافتن ریسمان در مقابل فرورویه تافتن آن که ترجمه یَسْر است. (یادداشت بخط مؤلف). صاحب منتهی الارب آرد: شزر الحبل، بازگونه تافت رسن را یا از چپ تاب داد. (منتهی الارب). مقابل یَسْر، فرو رویه تافتن به اینکه دست راست را به سوی خود درکشی. (منتهی الارب)
منسوب به شش روز. در عرض شش روز، عبارت از عالم که از عرش تا فرش در شش روز ساخته شده است. (آنندراج) (غیاث اللغات) : قبلۀ نه چرخ به کویت در است عنبر شش روزه به مویت در است. نظامی
منسوب به شش روز. در عرض شش روز، عبارت از عالم که از عرش تا فرش در شش روز ساخته شده است. (آنندراج) (غیاث اللغات) : قبلۀ نه چرخ به کویت در است عنبر شش روزه به مویت در است. نظامی
منسوب به یک روز. (ناظم الاطباء) ، برای مدت یک روز. (یادداشت مؤلف) : گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد قسمت یک روزه ای. مولوی. ، به مدت یک روز: دو دیده پر از آب کاوس شاه همی بود یک روزه با او به راه. فردوسی. دولت یک روزه در سودای عشق بر همه ملک جهان خواهم گزید. خاقانی. اگر ممالک روی زمین به دست آری بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست. سعدی. - یک روزه راه، مسافتی که در ظرف یک روز پیموده شود. (ناظم الاطباء). راهی که یک روز زمان گیرد پیمودن آن. یک منزل: چون رستم بیامد به نزدیک شاه پذیره شدندش به یک روزه راه. فردوسی. شنیدم که مقدار یک روزه راه بکرد از بلندی به پستی نگاه. سعدی
منسوب به یک روز. (ناظم الاطباء) ، برای مدت یک روز. (یادداشت مؤلف) : گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد قسمت یک روزه ای. مولوی. ، به مدت یک روز: دو دیده پر از آب کاوس شاه همی بود یک روزه با او به راه. فردوسی. دولت یک روزه در سودای عشق بر همه ملک جهان خواهم گزید. خاقانی. اگر ممالک روی زمین به دست آری بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست. سعدی. - یک روزه راه، مسافتی که در ظرف یک روز پیموده شود. (ناظم الاطباء). راهی که یک روز زمان گیرد پیمودن آن. یک منزل: چون رستم بیامد به نزدیک شاه پذیره شدندش به یک روزه راه. فردوسی. شنیدم که مقدار یک روزه راه بکرد از بلندی به پستی نگاه. سعدی
سر نخ، روش کار طریقه عمل، اطلاع از کاری خبرگی، مدعا مقصود، دفتر حساب. یا سر رشته از دست رفتن، قدرت ضبط امور را از دست دادن، سراسیمه و گیج شدن، ترک کردن مهم و معامله ای، مردن، یا سر رشته یافتن، در یافتن اساس کاری را
سر نخ، روش کار طریقه عمل، اطلاع از کاری خبرگی، مدعا مقصود، دفتر حساب. یا سر رشته از دست رفتن، قدرت ضبط امور را از دست دادن، سراسیمه و گیج شدن، ترک کردن مهم و معامله ای، مردن، یا سر رشته یافتن، در یافتن اساس کاری را